Saturday, March 31, 2007

...


!كاش تو اين دنيا يكي پيدا مي شد كه بتونه برام يك جعبه نقاشي كنه

...جعبه اي كه بتونم همه ي بره هاي دنيا رو توش بذارم تا گل من رو نخورن




...كاش مجبور نمي شدم قدم رو قلبم بذارم

Wednesday, March 21, 2007

نوروز من

اندر دل من مها دل افروز تويي
ياران هستند ليك دلسوز تويي
*
*
*
*
*
شادند جهانيان به نوروز و به عيد
عيد من و نوروز من امروز تويي
مولوي

Sunday, March 18, 2007

باور

آرزويم را با تو چه گويم/كه تويي همه آرزويم
دردم را با كه بگويم كه درمانم كند/كه تويي همه درد و درمانم
از عشق هيچ ندارم كه بگويم/كه دگر باوري ندارم
وقتي باور ندارم كه دگر ياري ندارم
..

به سلامت


فكر كردم فراموش كردنت آسان است
سعي كردم اما نشد
آب را پشت سرت خواهم ريخت و آرزويم هميشه با توست
...سفرت به سلامت








Wednesday, March 14, 2007

!با هم بودن

...چه دلنشين و زيباست با هم بودن

...حتي در رويا

Sunday, March 4, 2007

...مي دانم



مي خواهم بداني كه مي دانم؛

،اين را كه اگر تمام جهان را به پايت بريزم

!باز نمي توانم و حق ندارم كه آزادي ات را بگيرم


...دوستت دارم چون صداقتت را مي شناسم

...دوستت دارم چون مرا به خاطر خودم دوست داري

...و مي دانم كه حق داري خيلي هاي ديگر را نيز به خاطر خودشان دوست بداري


!و نيز مي دانم كه دوستم داري



همينها كافيست براي اينكه دوست هم باشيم. اينطور نيست؟

Saturday, March 3, 2007

نمی دانم!!

نمی دانم چه حالت است؛ حالتی میان رفتن و ماندن، وحشتی میان من و زمان؛ تو مرا می فهمی، اینطور نیست؟